هر جا که نظر میندازی نام مهدی(عج) رو میبینی ، توی خیابونا ، توی کوچه ها ، سردر ِ خونه ها،
بازار، اینجا توی نت... تعجبی هم نداره، خب تولدشونه ، تولد ِ تمام ِ زیبایی های عالم .
تولد ِ منجی، تولد ِ صحیفه ی عشق ...
میگه براش بنویس ، بنویس که چی توی دلت داری ، ... میگه توی این موج ِ وبلاگی شرکت کن، میگم آخه اونی که توی ذهنمه شاید نشه به روی صفحه بیارم ، میگه : سعیتو بکن و بگو چشم...!
دارم سعی می کنم ، چند روزه که دارم تمام ِ تلاشمو انجام میدم باهات حرف بزنم ... خدایا ! کمکم کن...!
سلام عزیز ِ زهرا(س) ! دلم میخواهد حرفی بزنم، اما سراپا تقصیر و گناه در مقابلت مانده ام به خجالت! چند روزی ست که به این می اندیشم آیا این جشن و سرور و این چراغانی ها درمان ِ درد دلت می شود؟ آیا این شادی ها و جشن ها سرپوشی بر گناهانی که مانع ِ ظهورت شده می شود؟ به دل ِ پردردت فکر میکنم ، به تنهایی ات ، به اشک هایی که من باعثش شده ام ، به غربتت که من در بیشتر شدنش سهیمم ..!
تمام ِ بدنم را عرق شرم گرفته مهدی جان ، از این شادی ها ، غمی در دلم جوانه زده...! می خواهم تورا شاد کنم ، نه دل ِ خودم را ...!
می دانم هرچه گناهانم کمتر شود تو شادتر می شوی و ظهورت نزدیکتر ... پس من هم از امروز آغازی می شوم برای جنگ با غریبی ات.
می خواهم دلت را به دست آورم ، و امروز پیمان می بندم با تو که از گناهانم بکاهم برای زودتر دیدنت و ظهورت...!
پ.: امروز توی این دنیای سایبر می گشتم و سرچ می کردم در مورد ِحضرت مهدی (عج) که به این سایت برخوردم ... خیلی کار ِ زیبایی انجام شده ، اینکه هر جمعه به یکی از گناهانی که مرتکب میشویم فکر کنیم و سعی کنیم تا جمعه ی بعدی اون رو کنار بگذاریم ، یه سر بزنین کار ِ قشنگیه ... دست در دست هم دهیم به مهر ، اومدنش رو سریع تر کنیم.
پ. ن : ای امیر ِ دل های بی قرار ! سرزمین ِ پارسیان منتظرت می ماند و این جوانان برای دلت و برای دیدارت تلاش می کنن ، تو هم دعایمان کن.
پ . ن : توکلت علی الله
آقا اجازه! این دو سه خط را خودت بخوان!
قبل از هجوم سرزنش و حرف دیگران!
آقا اجازه! پشت به من کرده قلبتان!
دیگر نمی دهد به دلم روی خوش نشان!
قصدم گلایه نیست،اجازه!نه به خدا
اصلا به این نوشته بگویید داستان
من خسته ام از آتش و از خاک،از زمین
از احتمال فاجعه،از آخر الزمان
اهل بهشت یا که جهنم؟خودت بگو
آقا اجازه ما که نه در این و نه در آن
یک پا در جهنم و یک پای در بهشت
یا زیر دستهای نجیب تو در امان!
آقا اجازه..............................!
...........................................!
باشد!صبور میشوم اما تولااقل
دستی برای من بده از دورها تکان!
میخواهم بگویم ......
فقر همه جا سر میکشد .......
فقر ، گرسنگی نیست .....
فقر ، عریانی هم نیست ......
فقر ، گاهی زیر شمش های طلا خود را پنهان میکند .........
فقر ، چیزی را " نداشتن " است ، ولی ، آن چیز پول نیست ..... طلا و غذا نیست .......
فقر ، ذهن ها را مبتلا میکند .....
فقر ، همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفتهء یک کتابفروشی می نشیند ......
فقر ، تیغه های برنده ماشین بازیافت است ، که روزنامه های برگشتی را خرد میکند ......
فقر ، کتیبهء سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند .....
فقر ، پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته میشود .....
فقر ، همه جا سر میکشد ........
فقر ، شب را " بی غذا " سر کردن نیست ..
فقر ، روز را " بی اندیشه" سر کردن است ...
ساعت 12 شب در حال ِ مطالعه ، صدای موبایل حواسشو از بین ِ نوشته ی کتاب پرت میکنه ، گوشی رو بر میداره تا مسیج رو بخونه ،نوشته امشب خیلی حالم بَده ، یه گوش می خوام برای شنیدن ، هستی؟ جواب میده گوش میدم ، چی شده؟ اتفاق ِ خاصی افتاده؟ اونور ِ خط : الان نمی تونم بگم، ساعت 3 بیداری؟ میگه : حالا تو مسیج رو بفرست بیدار بودم جواب میدم ! ....
بعداز اینکه مطالعش تموم شد، میره توی رختخواب تا بعداز یه روز ِ پر از تلاش و تکاپو استراحت کنه
که یاد ِ دوستش میفته... راستی ، چی شده بود؟ چرا خواست ساعت 3 حرف بزنه ؟؟؟ با این فکر که چون حال ِ دوستم خوب نیست باید بیدار بمونم و به حرفش گوش بدم ، بلند میشه و سرگرم ِ کارهای تایپی که فردا باید تحویل ِ رئیسش بده میشه تا ساعت 3 ....
از ساعت ِ 3 ده دقیقه ای میگذره که مسیج میاد ، بیداری؟ میگه : آره ، بیدارم ، بگو چی شده از دلهره دارم میمیرم، و اون طرف شروع می کنه به گفتن که :چیز ِ خاصی نیست یه کم دلم گرفته ، خواستم باهات حرف بزنم ... ! میگه : خب ... اون طرف جواب نمیده ...! باز مسیج میده که چی شد؟!!! باز جوابی نمیاد ...!!! دلهره و ناراحتی نمیذاره پلک روی هم بگذاره، راه میره ، میشینه ، مسیج میده اما بی جواب میمونه ، یهو به خودش میاد که دارن اذان صبح رو میگن...! نماز صبح رو میخونه ، دیگه هوا روشن شده که یه مسیج دیگه می فرسته حالت خوبه؟ پس چرا هیچی نگفتی ؟ من که از دلهره تا صبح فقط راه رفتم جواب میاد که: شرمنده ، خوابم رفت ...!!!!!
پ .ن : دوست داشتن یعنی حس ِ مالکیت و اینکه تو استعمارگری؟!!!
پ .ن : دوست داشتن یعنب اگر دوسم داری ، پس هر چی من می گم؟!!!
پ . ن: دوست داشتن یعنی وقتی می خوام باش ، وقتی نمی خوام نه؟!!!
پ.ن: دوست داشتن یعنی .... یعنی فقط تو؟؟؟؟!!!!
پ .ن : بازم همون علامت که گاهی بالای سر ِ آدما ظاهر میشه!!! این !!!!
با هزار تومن چکار میشه کرد؟ یه توپ خرید؟ یه مینی پیتزا خرید؟ یه شیشه آب خرید؟ آلوچه خرید؟
مجله خرید ؟ سیم ِ ظرفشویی خرید؟ آب میوه خورد؟ کرایهء تاکسی داد؟ کار ِ خاصی نمیشه کرد؟
دوتا بستنی خرید؟ سیگار خرید؟ هیچ کاری نمیشه کرد؟ نان خرید؟ یه مسواک خرید؟ 10 لیتر بنزین
زد؟ روزنامه خرید؟ گچ ِ تخته خرید؟ پس انداز کرد؟ ... با هزار تومان؟ ... چه کارا میشه کرد؟ ... چند
شاخه گل خرید؟ فال ِحافظ خرید؟ یک جفت جوراب خرید؟ صابون خرید؟ معجون خورد؟ خرما خرید؟
مترو سوار شد؟ بادوم زمینی خرید؟؟؟؟؟؟
با هزار تومان میشه به یک کودک ِ مبتلا به سرطان کمک کرد، این روزها با یک دونه هزار تومنی هیچ کار ِ مهمی نمیشه انجام داد یا چیز ِ خاصی نمیشه خرید، ولی اگه هر کدوم از شما ماهی فقط هزار
تومان به بیمارستان ِ محک کمک کنه ، میشه با مجموع ِ آنها به کودکان ِ مبتلا به سرطان،که تحت ِ
پوشش و حمایت ِ موسسه ی محک هستند ، کمک های زیادی کرد، اینجوری شما میتونین با کمترین
هزینه از پر ارزشترین چیز در دنیا ( جان ِ یک کودک ) حمایت کنید ...
خیلی راحت میتونی اینجا ثبت ِ نام کنی برای کمک به خودت ...
اکنون که ارغوان به تو نفروخت گل فروش
پیراهنی به رنگ گل ارغوان بپوش
از یاد بردن غم عالم میسر است
اکنون که با شراب نشد شوکران بنوش
کوشش چه می کنی که از این سنگ بگذری
کوهی است پشت سنگ ، از این بیش تر مکوش
چون نی نفس کشیدن ما ناله کردن است
در شور نیز ناله ی ما می رسد به گوش
آتش بزن به سینه ی آتش گرفته ام
آتش گرفته را مگر آتش کند خموش
(فاضل نظری )
پ .ن : گفت : چند روزی ست که خیال میکنم دیگر در این دنیا نیستی ، حس میکنم مُرده ای !! گفت : شقایق که بمیرد چه می شود؟ گفت: بگرد ببین کجا این اتفاق برایت افتاده که بودنت را احساس نمی کنم!!! گفت این برای تو بد نیست اما برای من دردی ست بزرگ !!!!
کوچکتر که بودی آرزوت این بود که خدایا میشه عروسکم زیباترین باشه ؟میشه دوچرخم بزرگترین باشه ؟ یادته ؟ میگفتی همه ی خوراکی های دنیا رو میخوای...بزرگتر که شدی آرزوهات هم بزرگتر شد گفتی خدایا می خوام دانشگاه قبول بشم و زندگی ِ خوبی داشته باشم... یادته؟الان نمی دونم کجای کاری، نمی دونم آرزوهات تا کجای دنیا پر می کشه، نمی دونم دلت کجا بند شده، اما هر جا که هستی امشب شب ِ لیلة الرغائب هست شبی که هر آرزویی که بکنی برآورده میشه.امشب از هر کجای این دنیا ی بزرگ در که بزنی برات بازش میکنه ، بدون ِ اینکه به روت بیاره چقدر غافلی،فقط مراقب آرزوهات باش... امشب راه ِ آسمون بازه، امشب چه سفید باشی ، چه سیاه ، ازش بخواه هر آنچه را که برای سعادتت لازم داری.تو می تونی هزاران آرزوهای رنگارنگ داشته باشی و به او بگویی ثروت ، قدرت ، مقام ، و خیلی چیزهای دیگه، می تونی ازش خودشو بخوای،پس مراقب آرزوهات باش. امشب یه نیم نگاهی به درد دلت با خدا بنداز ، یه مروری به دردات داشته باش ، مراقب درد ِ دلات باش ،امشب شب ِ بزرگیه ، و خدا با اشتیاق بیشتری گوش میده به حرفات .... میتونی چند ثانیه خدا بخوای ....
امشب آرزوهای آسمونیتو توی دستات بگیر و با اشک شستشو بده و منتظر باش ، فرشته ها جوابشو میارن ، صدای اجابت به دلت رسید مارو هم از دعای خیر فراموش نکن
ما دو قلب داریم ...!
یکی قلبی که از بودن آن با خبریم !
و دومی قلبی که از حضورش بی خبر....
قلبی که از آن با خبر یم، همان قلبی ست که در سینه می تپد،
همان که گاهی می شکند،گاهی می گیرد و گاهی می سوزد...
گاهی سنگ می شود و سخت و سیاه، و گاهی هم از دست می رود...
با این دل است که عاشق می شویم، با این دل است که دعا می کنیم
با همین دل است که نفرین می کنیم، و گاهی وقت ها هم کینه می ورزیم...
اما قلب دیگری هم هست.... قلبی که از بودنش بی خبریم.
این قلب اما در سینه جا نمی شود و به جای اینکه بتپد..... می وزد و می بارد و می گردد و می تابد این قلب نه می شکند، نه میسوزد و نه می گیرد، سیاه و سنگ هم نمی شود، از دست هم نمی رود، زلال است و جاری مثل رود و نسیم و آنقدر سبک است که هیچ وقت هیچ جا نمی ماند... بالا می رود و بالا می رود و بین زمین و ملکوت می رقصد،این همان قلب است که وقتی تو نفرین می کنی او دعا می کند، وقتی تو بد می گویی و بیزاری او عشق می ورزد، وقتی تو می رنجی او می بخشد...
این قلب کار خودش را می کند، نه به احساست کاری دارد نه به تعلقت، نه به آنچه می گویی نه به آنچه می خواهی و آدمها به خاطر همین دوست داشتنی اند، به خاطر قلب دیگرشان...! به خاطر قلبی که از بودنش بی خبرند ...
تا حالا شده برای کسی بشی سنگ ِ صبور ؟ بشی یه یار ِ مهربون ؟ تا حالا شده برای دوستی تا بتونی از خودت مایه بذاری؟ شده از دل ِ غمگینت بگذری تا لبخند بیاری به لب ِ دوستت؟ .... یه مدتی میگذره روزگار بدجور بهت فشار میاره ، سختیها داره آزارت میده ، دیگه طاقت ِ توی خودت ریختن رو نداری ، به رسم ِ دوستی و به حرمت ِ محبت میری با دوستت درد ِ دل کنی ، ولی بعد از اینکه نیمی از حرفات رو میشنوه میدونی چی بهت میگه ؟ میگه من تحمل ندارم ، این چیزا رو بشنوم .... چی میشی؟ چی میگذره بهت؟ این کارو میذاری پای ....؟؟؟؟
پ .ن : برای شادی ِ دلش دعا کن اشکالی نداره!
پ .ن : جام می و خون دل هر یک به کسی دادند!
دو روز است که می فهمم بی صدا فریاد کردن چه معنایی دارد، دو روز است که هرچه به در و دیوار می زنم نمی توانم بغض ِ سنگین ِ رفتنت را آرام کنم ، مرضیه جان ! نگاه ِ مهربانت را یک لحظه نمی توانم فراموش کنم ، چه همایشی شد و چه خاطره ای بر دلم نشاند از تو و چهر ه ی دلنشینت ..!
به احترام ِ عشق ، و احترام زن ، به احترام مادر و احترام تو می نویسم که تو فریادی شدی در آسمانها...! دوستت دارم ، دلم برای نوشته هایت برای پاسخ هایت تنگ می شود...!
برای دخترش مائده :
عزیزم تو یادگاری از خانمی هستی به پاکی ِ دریا و مهربانی ِ باران ...
حق داری اگر سالها و سالها اشک بریزی و ماتم بگیری .
مادرت هنوزم هم در کنار ِ توست حتی اگر نباشد ، آخر می دانی، مادر،مادر است،
حتی اگر روی زمین نباشد از آسمانها بر تو میتابد،
اگر دیدی زمین بوی نم داد بدان مادرت اشک میریزد برایت ....
امیدوارم این داغ را درک کنی ... خدا صبرت دهد.
فریاد بی صدا، صدایش از آسمانها می آید که : دخترکم ، دعایم همیشه بدرقه ی راهت.
هدیه هامون برای مرضیه پژمان یار اینجا بهش میرسه ایشالله
وای از آن روز که باور بکنیم
اِذن این مردم
و این راه به دست من و توست
وای اگر راهی بازار کنیم
محتسبی تیغ بدست...
وای اگر رونق بازار شود
رنگ و ریا
وای اگر بُر بزنیم دشمن و دوست...
وای
اگر
زرد
قضاوت
بکنیم
پ . ن : چه دلچسبه کسی رو که به نوعی ازت سوء استفاده می کنه رو میذاری کنار ( کاملا بی ربط با موضوع )
درباره خودم
لوگوی وبلاگ
آمار وبلاگ
بازدید امروز :22
بازدید دیروز :23 مجموع بازدیدها : 265927 جستجو در وبلاگ
|