کاش کتاب زندگی یه جور دیگه ورق میخورد
کاشکی توو سینه من چیزی به نام دل نبود
کاشکی وقتی داشت میرفت دل نمیبرد، منو میبرد
تو پنداری همان قوی ِ سپیدی که در
دریای ِ قلبم آرمیدی.
به آنی که به دریا بازگردی،
نمیدانی که با دریا چه کردی!!!
تو قویی...
لیک...
آن دریا کویر است...
لیک آن دریا کویر است .....>
روزهای تلخ و شیرینی بود.
و دوستان ِ تلخ و شیرین!
اگر خدا خواست تا شروعی دوباره!
شما تا چه حد تمرکز دارین؟
تست زیر رو انجام بدین
کافیه روی مربع کلیک کنید و
اونو از دست مستطیل ها و دیواره نجات دهید.
هر چه جلوتر بروید سرعت حمله مستطیل ها
بیشتر می شود پس باید بیشتر مواظب باشید.
برای انجام تست کلیک کنید.
باز هم برگشتم سر ِ خانه ی اوّل!
خیلی از صداها را در کاسه ی نور ریختم...
خیلی از سلامها را به خدا رساندم،
خیلی نامردمی ها را تحمل کردم دمی بود...
تجربه ای بود، اِی! بدک نبود... امّا... باز برگشتم سر ِ خانه ی اوّل!!!
آخر آنجا آرام گرفتم بعد از آن طوفان!
باید بخشایشی مطلبیدم و باز میگشتم!!!
هرچه باشد خانه ی شکوفه هایم است.خانه ی تولدم.
خانه ی دوست شدن با واژه ها...
آرام کلون ِ در را میزنم........................جوابم را میدهد(نفسی عمیق)
ا ِ ی ی ی ................................. به همین هم راضی میشوم!
آخر.................................................. برایم خیلی عزیز است.
پ.ن: مراقب ِ رفتارت با عزیزانت باش!
ابرها بهانه اند!آسمان خاکستری شده تا ببارد و چه با دلی پر می بارد! بهار بهانه یست برای باریدنش!
شاید دلش از این مردُم گرفته، از دستهایی که به دعا بلند نمی شود! از سلامهایی که پژمرده است! از محبتهایی که کمرنگ شده! از دلتنگیهایی کهِ فراموش شده! از گناه هایی که دلها را سنگ کرده! از نبخشیدن و از غرورها!!!
کم دردی نیست تماشای بی رحمی ها!
چه بی دریغ میبارد!
آسمان!ببار! شاید کمی بر دلهای سنگ اثری گذاشتی!
درباره خودم
لوگوی وبلاگ
آمار وبلاگ
بازدید امروز :5
بازدید دیروز :12 مجموع بازدیدها : 265373 جستجو در وبلاگ
|